دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

دینا مهربون بابا

به مناسبت آخر صفر

رحلت پیامبر صلی الله وعلیه وآله وشهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام تسلیت باد. سخنانی از امام هشتم امام رئوف امام رضا امام مهربانیها علیه اسلام: نام کتاب: سخنان گهربار حضرت امام علی بن موسی الرضا به انضمام سخنانی از حضرت امام موسی الکاظم و حضرت امام محمد التقی عیهم آلاف التحیته و الثنا تولد:١١ ذیقعده ١٤٨هجری      شهادت:آخر صفر ٢٠٣ هجری *بکوشید اوقات شبانه روزتان به چهار بخش تقسیم شود: ١.قسمی مخصوص به عبادت و راز و نیاز با پروردگار ٢.ساعاتی برای تامین امور زندگی٣.بخشی صرف معاشرت با دوستان مورد اعتمادیکه عیبهایتان را بی شایبه به شما بازگویند و باطنا نیز دوستی م...
27 دی 1391

زمستان در مشهد

حدود دوهفته پیش در مشهد برف سنگینی بارید و همه جا رو سپید پوش کرد والبته دینا جون هم سرمای شدیدی خورد سه شب تب و لرز و بعد سرفه های شدید و توی این حال واحوال و کسالت یکی دو بار دندان درد .الان خیلی بهتره ولی کاملا خوب نشده و آبریزش بینیش خوب نمیشه. با این همه دوست داشت بره برف بازی یک دو روزی مقاومت کردیم هوای سردی بود و می ترسیدیم بدتر بشه ولی فایده ای نداشت تا برف بازی نمی رفت آروم نمی گرفت بالاخره جمعه ظهر که خورشید خانم از پشت ابرا بیرون اومده بود و گرماش کمی از سوز سرما رو کم میکرد شال و کلاه کردیم و خونه رو به قصد پشت بام به جهت برف بازی ترک کردیم به پشت بام که رسیدیم با دیدن اینهمه برف تمیز و دست نخورده ذوق کردیم و مشغول ساختن آ...
20 دی 1391

یلدا

شب چله امسال قسمت شد خونه آقاجان باشیم .وقتی رسیدیم خاله ثریا هم اومده بودند و یک ساعت بعد شیما وآقا رامین (داماد خاله ثریا) با یک کیک تولد اومدند آخه شب یلدا تولد خاله ثریاست و خاله جون سورپرایز شد خاله جون تولدت مبارک با یک لحاف قدیمی مادرجان که روی میزای مبلا انداختیم یک کرسی درست کردیم و بساط شب چله رو روش چیدیم و دورش نشستیم آقاجان و مادرجان خیلی خوشحال شدند جای دایی جون و خانواده و بقیی خاله جونا خالی بود ,ما شب رو با بابا حمید خونه آقاجان موندیم و صبح به در خواست دینا جون اول رفتیم خواجه ربیع پیش باباجی (بابای بابایی) و بعد از اونجا رفتیم خونه مامانجی که برای ظهر دعوت کرده بودند عمه جونا هم بودند و جای عمو جون و خانم عمو و دختر...
20 دی 1391

محرم و صفر

ایام عزاداری سید الشهدا امام حسین علیه السلام تسلیت باد. همراه دینا جون توفیق داشتیم در مجالس عزاداری شرکت کنیم .روز عاشورا دینا خانم همراه بابایی به مسجد محله قدیمی بابایی (جایی که قبل از ازدواج اونجا می رفت) برای شرکت در عزاداری رفته بودند . سه روز آخر محرم مامانجی روضه داشتند دینا جون برای نصب پرده های سیاه عزا به بابا حمید کمک کرد و توی پخت حلوا هم خیلی دوست داشت به من کمک کنه .توی روضه هم با اشتیاق زیاد با آوردن قندون و دستمال کاغذی و کتاب دعا و مهر از عزادارها پذیرایی میکرد.یک روز هم توی مهدشون مراسم عزاداری داشتند ازمربیشون خواستم عکسشو برام روی فلش بریزه تا تو وبلاگ بزارم اما هنوز به دستم نرسیده.انشاالله بزودی اینجا می...
4 دی 1391
1